دو روز خوب در قزوین با خاله ویدا
پنجم اردیبهشت تصمیم گرفتیم بریم قزوین خونه خاله ویدا.
یکم برات بگم از خاله ویدا .دوست و خواهر خوب مامان آذین.هرچی از دوستی خوبمون بگم کمه .از وقتی منم مثل شما نی نی بودم خاله ویدا پیشم بوده تا همین الان.هر وقت میخوام هست .واسم کم نمیگذاره.قلبش پاک پاکه .ما دوران بچگی خیلی خوبی داشتیم یا من خونه خاله بودم یا ویدا خونه ما.کلا بهمون خوش میگذشت.کش بازی و عروسک بازی و رقص و لی لی و تاب بازی و.....تازه یکم از خوشیهامون بود.بزرگتر که شدیم بیرون میرفتیم ودرس میخوندیم.بزرگتر شدیم با ماشین دوتایی میرفتیم تفریح و شبها هم پیش هم بودیم.بعدم که مسافرتو و... .دوست خوب داشتن خیلی مهمه چون باعث جوونی و شادی آدم میشه.امیدوارم شما هم واسه خودت یک خاله ویدا پیدا کنی.
خلاصه ما با مامان جون و بابا احسان رفتیم قزوین. مستقیم رفتیم بروستد ولیعصر و به به بعد از مدتها مرغ بروستدو دوباره خوردیم .ویدا و عزت خاله هم اومدن اونجا و کلی خوش گذشت .شب رفتیم خونه ویدا و اونجا کلی خوب بود.فردا هم رفتیم باغ سهیلا جون و تا عصری بودیم .هوا عالی غذا عالی .چقدر خوش گذشت .آش دوغ عزت خاله رو بخوری میفهمی چی میگم .به به.راستی رفتیم خونمونم دیدیم.هنوز خالی بود.دلم گرفت کوچمون همون بود .ولی دیگه بدون پسرایی که توپ میزدن به درو دیوارو جیغ و داد میکردن و دخترایی که دایم کش بازی و قایم موشک بازی میکردن دیگه صفایی نداشت.چقدر این کوچه از ما بچه ها خاطره داره .از من و آزیتا ،بیتا ،فرزانه،سهیلا ،سارا،سحر،کاترین و راشین ،شیوا ،خاله الی ،سمیرا ،نازنین ،مرجان و .... و همه پسرایی که با دایی تورج مشغول فوتبال میشدن.دلم تنگ شد تنگ.چه صفایی داشت عصر ها تو کوچه مهدیخانی.
بهمون خیلی خوش گذشت .
دوستت دارم گلم