ماه مهر

دختر کوچولوی مامان،چند روز پیش بچه های کوچولو رو دیدم که لباس مدرسه پوشیده بودن و میرفتن کلاس اول .رفتم تو رویا و کلی قربونت رفتم .میدونم که تا چشم به هم بزنیم میری کلاس اول .من که از ذوق میمیرم که.ماه مهر ماه خوبیه ماه سالگردعقد وعروسی مامایی و بابایی ،دوتا مامان جون و بابا جونات ،تولد بابا جون ایرج ،تولددوست نازت بنیا جون ،خلاصه خیلی قراره خوش بگذره.

اما یکم بگم از شما:

دندون هشتمت آخر شهریور اومد بیرون .مبارکه عزیزم.

کلمات جدید:مورچه ،سه ،آوینا(با زبون آووینایی)آب رو نمیدونم قبلا گفتم یا نه ولی یکی دوهفتست که آب رو هم میگی .هاپو میگه هاپ هاپ  ،فواره .از در که میام تو فوری میدویی به سمتم و میگی ماماییه منه ماماییه منه و شروع میکنی به صحبت و فوری م رو تخت .یعنی بریم رو تخت شیر بده.من از خوشی اون لحظه نمیدونم چیکار کنم .بابایی هم که زنگ میزنه میگی بابایی اومد بابایه منه.نصف شب هم که بلند میشی هردوتامونو چک میکنی .بابایی کو مامایی کو و خیالت که راحت میشه میخوابی.عاشق شمع فوت کردنی و روزی ٢٠ دفعه با هم فوت میکنیمو جشن میگیریم.به پتوت هم که میگی ته .

هفته پیش بنیا جون با مامان و بابا و عمو احسان اومدن خونمون شبم موندن .خیلی بامزه بود که شما دوتا با هم حرف میزدین و بازی میکردین.حتی یکبار هم همدیگرو زدین ولی هیچ کدوم گریه نکردین.دوستت بنیا جون هم خیلی بامزست و شیطون.چقدر خوبه که شما همبازی شدین.قربون جفتتون برم من.راستی چرا ما اون شب عکس نگرفتییممم؟

دیشب تو حیاط دنبال گربه ها میکردی و نازشون میکردی و دم یک بچه گربه رو میکشیدی.وقتی گربه میبینی از خوشی نمیدونی چی کنی البته جدیدا به هاپو هم علاقمند شدی و میری طرفشون.چه دنیای قشنگی عاشق این دنیای شما هستم.مامانم میگفت که دیروز با مگس درگیر شده بودی و میخواستی بگیریش .حتی بعد از اینکه مامان مگسو کشته بوده .دایم جاهای مختلفو به مامان و بابا نشون میدادی و میگفتی اوناهاش.خلاصه کلی از دستت خندیده بودن.

آوینا جون چون تازه راه افتادی خیلی خطرناکی .میخوای کالسکتو خودت راه ببری و ما دست نزنیم و این باعث شده چند بار محکم زمین بخوری .مامان و بابا همش نگرانت هستن.خدا بهمون کمک کنه که شما همیشه سالم باشی.

دوستت دارم