آوینا جونآوینا جون، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره

آوینا عشق ابدی ما

میرم مدرسه جیبام پر فندق وپسته

1392/5/4 17:17
464 بازدید
اشتراک گذاری

بله بلاخره روز اول مرداد ساعت 11:50 ما وارد مهد کودک تیام شدیم.مدیر و مسئول و مربی ها همه خوشرو و  خوش برخورد بودن .اسم مدیرتون یکیش خانم بختیاریه که صداش میکنن mrs hommi و اسم دیگری خانم سراج اسم مربی های کلاستون سارا جون و لیلا جون هستن .کلا 10 نفرین تو کلاس .روز اول کلا یکساعت و نیم اونجا بودیم.اولش رفتی تو کلاس و اونا داشتن کتاب میخوندن شما هم نشستی رو صندلی کوچولو قرمزت و گوش دادی.بعدم رقصدین و چرخیدین بعد پازل بازی کردین و بعدم تونل بازی و بعد شد ساعت اسنک عصرتون.از ساعت غذا گذشته بود و نتونستی بری سالن غذا خوری ولی برات غذا آوردن اون روز کتلت مرغ داشتن و شما دوتاشو خوردی با سیب زمینی و ماست و نخود .کیفیت غذاشون خوب بود خداروشکر.ولی همش چک میکنی که منم اونجا باشم و نرم.خداکنه تو یک هفته بتونیم از عهده موندن بر بیایم.منم اونجا بهم خوش گذشت .اینکه پیشرفت بچه های دیگرو میدیدم و میگفتم که شما هم به زودی خیلی پیشرفت میکنی واسم حس خوبی رو ایجاد میکنه .تیام مهد آموزشیه و برنامه کاملی دارن از دو سال شروع میکنن تا پیش دبستانی.بنطرم جای خوبیه.خیلی هم دیسیپلین دارن واسه خودشون مثلا گفتن دختر بچه ها لاک نباید بزنن و فلسفشون برام جالب و قابل قبول بود.روز اول کلی بهت خوش گذشت و برای بابا گفتی که رفتیمو کتاب خوندیم و شادیو بازی کردیم.روز دوم ساعت 11 رفتیم با بچه ها تو اتاق تلویزیون رفتی و بعد 11:30 نهار اون روز لوبیا پلو بود و شما دو قاشق بیشتر نخوردی آخه اگر به خودت باشه همین دو قاشق رو بیشتر نمیخوری ولی مطمئنم درست میشه.بعد اومدین تو کلاس و مشغول بازی شدین .هی میای منو چک میکنی و میری.چون ساعت 1:30 جلسه مربی با مامانا بود زود بابا اومد دنبالمون که بریم خونه مامان جون ولی شما گریه میکردی که بمونیم و نریم.بازور و گریه آوردمت بیرون تا خونه مامان جون بهونه مهد رو گرفتی که برگردیم.خلاصه بهت سریع غذا دادم و بر گشتم مهد جلسه.مامانا با مربی ها تک به تک مسایلشونو میگفتن و برعکس و خانم بختیاری هم راه حل میداد.اونجا فهمیدم که غذا دادن به بچه ها برای خیلی ها مساله است .

خلاصه دوروز اول به خیر و خوشی تموم شد .امیدوارم بقیش هم به خیر بگذره.

راستی تو مهد نمیگذارند از بچه ها فیلم و عکس بگیریم اینم یکی از قوانینه مهدتونه .

دوستت دارم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

الناز مامان بنیا
5 مرداد 92 13:39
می تونم بگم عکسها بی نظیرن خاص


خاصی از خودتونه خاله الناز گلم