آوینا جونآوینا جون، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره

آوینا عشق ابدی ما

روزهای مردادی

1392/5/14 14:56
543 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به روی ماهت،

مرداد رو با مهد کودک شروع کردیم .دو روز که باهم رفتیم مهد و روز سوم شما سرماخوردییییی.وای تو تابستون.اونم چه سرماخوردنی .آب ریزش بینی به مقدار فراوان،سرفه ،گرفتگی گلو و بسیار روزامون با خوراندن دارو به شما سپری شد.وای فکرکن شربت سرماخوردگی و سرفه و ویتامین و آهن و سیتریزین و قطره بینی .خلاصه دیگه همین.یک هفته ای درگیر بودیم اساسییی.یک شب با مامان جون اعظم رفتیم کرج دیدن مامان جون بابا که پاشون شکسته.الهی شکر بهتر بودن ولی هنوز کلی کار داره پاشون خوب بشه.بعدم رفتیم خونه بابا جون اینا و شام اونجا بودیم.10 مرداد هم عمو ونداد شام دعوتمون کرد خونشون .دوستامون اونجا بودن 12 سالگرد ازدواج خاله الناز و عمو محمده.محمد کیک خریده بود و شادمانی کردیم.اونشب شما و بنیا خیلی خوب با هم بازی کردین .خیلی بامزه بود اول در کمال سکوت با هم بازی میکنید و بعد چند ساعت صدا دار میشین.همدیگرو ناز میکردین ومثل نی نی ها چهار دست و پا میرفتین خلاصه کیف کردین. متاسفانه دوربین تو ماشین مونده بود و به علت تنبلی ما نرفتیم بیاریم در نتیجه عکس نگرفتیم.

بابا جون و مامان جون رفتن شمال پیش عمو اینا و حسابی داره بهشون خوش میگذره .فقط دلتنگ شما میشن و همش زنگ میزنن که صدای شمارو بشنون .و شما هم در اکثر مواقع صحبت نمیکنیییی.بعضی اوقاتم میگی خستم صحبت نمیکنم.آخه مگه میدونی خستگی چیه فسقلییییی.

جدیدا عاشق سی دی توت فرنگی شدی و روزی چندین بار میبینیمش و بعدش هم با هم کارتن رو بازی میکنیم.مثلا طناب میاری و زور میزنی تا سنگ خیالی رو تکون بدیم.و یا یک میله پیدا کردی و میگی این شبیه دوربین توت فرنگیه و از سوراخ توش مثلا دوردستهارو نگاه میکنی و میگی وای نگاه کنید سنگ جلو آبو گرفتهنیشخند.موقع دیدن کارتنش هم وقتی به جایی میرسه که کرم ابریشم از پرتگاه پایینو نگاه میکنه و میدونی الان میوفته .میزنی زیر گریه که مامان نجاتش میدن؟و منم مطمئنت میکنم که بلهههه.چقدر دنیاتون قشنگه آخه دورت بگردم.وقتی توت فرنگیا با گل چرخ میخورن میرن هوا از ذوقت جیغ میزنی و میخندی .و ما هم میخندیممممم.دیروز برات یک توت فرنگیه جدید خردیم ولی مثل قبلی جذبت نکرد.چون مثل اون هیجان نداشت.آخه شما عاشق هیجانی.

روزا بعد صبحانه میریم مهد و ظهر میایم .مثل قبل ساعت 2 میخوابی تا 4 و عصر ها هم تاب تاب و سرسره و شب بازی تو خونه .کلمات انگلیسی رو کمو بیش وقت بشه یاد میگیری .چشم و گوش،دهن،صورت ،لب ،بینی ،مو ،دست و پا و دندون و موز و گیلاس و کتاب وروشن کن و خاموش کن و باز کن و ببند و بشین وپاشو کلمات و جمله های جدیدته.یک خصوصیت جالبت ساختن شعر با هر کلمه ایه که میگی و دو ساعت شعر میخونی .

راستی به شهر کتاب میگیbook city و عاشق کتاب خریدنی و هر وقت حرف جایزه میشه میگی کتاب میخوام .از علایق دیگت مارک آدیداسه .هروقت از جلو میلاد نور رد میشیم میگی بریم آدیداس ببینیم چه خبره.چند شب پیش تو شریعتی یک شعبه آدیداس پیدا کردیم که عالیه .البته دیر وقت بود ولی شما یک توپ ازش خریدی.و چند تا لباس واسه خودت پرو کردی .حالا اگه جای دیگه بود مگه شما لباس پرو میکنییییی؟همش داد میزدی چقدر آدیداسس و کلی خندیدیم.

عمه نیلو و عمو امین هم دیروز اومدن دیدنت و تو حیاط کلی با عمو امین بازی کردی .دیشب یایه جون و خاله لادن و حسینا اومدن خونمون و شما کلی با یایه بهتون خوش گذشت .برای یایه وبلاگ ساختیم. ysh1381.blogfa.comما خیلی اونارو دوست داریم .خیلی گلن .

جدیدا همش میگی میخوام برم سر کار پول درارم و کفتو بر میداری و با من خدا حافظی میکنی و مثلا میری.هر روز هم پشت بابا گریه میکنی که با هم بریم سر کار.الهی دورت بگردم اونقدر بری سر کار عزیزم حالا عجله نکن.هنوزم همه چیز مال توست مثلا دیروز تو زمین بازی رفته بودی بالای سر سره بزرگه و همونجا نشسته بودی.وای بیچاره سه تا پسر(سینا و فرهام و آرمان)هرکاری کردن که تو سر بخوری تا اونا هم سر بخورن شما تکون نخوردی.وای از دست تو بچه شیطوننن.

روزها چه تند و تند میگذره .یکسال از رفتن دایی تورج به استرالیا میگذره چقدر دلمون تنگ شده براشششش.خدارو شکر خیلی راضیه و همه چیزش مرتبه فقط وقتشه زن بگیره .نمیدونم الان که این مطلبو میخونی دایی چند تا بچه داره و کجاست ولی بدون من خیلی حرص خوردم تا داییت زن بگیره.آخه خیلی خانواده دوسته بابا جان حیفه خوببببب.

اینم عکس شما و دایی تو اولین تولدت:

 

خیلی از اینور اونور قاطی گفتم نه .اینم عکسها:

عکس با کفش جدید:

گل خمیری که به من هدیه دادی:

در حال بازیهای خانگی:

قطار بازی:

شیطنت روی میز نهارخوری:

دوستت دارمممممم.شاد باش

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان آيسو وآيسا
16 مرداد 92 16:58
خيلي پست جالبي بود اميدوارم برادرتون زودي زن بگيرن تا حرص نخوررررررررين شما اذين جون...
چه خوب كه آوينا اديداسو دوست داره خيلييييييي ببوسيدش ماشالله نازه عكسهاشم خيلي خشگلن
اميدوارم سرماخوردگيشم زودي خوب خوب شه


مرسی عزیز دلم .آره امیدوارم زودتر بگیرههههه.مرسی که به ما سر میزنید.بوسس
الناز مامان آوا
18 مرداد 92 22:00
دختر خوشگلي دارين خدا حفظش كنه

قربوووووووووووووووون اون احساس دخترونت آويناي مهربون.

چه گل خوشگلي به مامان جون هديه دادي. ميدونم كه خيلي واسه مامان ارزش داشت


ممنونم .
خیلی با احساسن این کوچولوهای ناززز.
خیلی باارزشههه.
الناز مامان بنیا
21 مرداد 92 15:09
قربون چشمات برم با قطار بازیت


بوسسس.
vida
21 مرداد 92 20:44
asheghetammmmmmmmmm yekbar az joloe shahre ketab rad shodim mano mamanet havasemon nabod zodi gofti book city man dashtam ghash mikardam. az ghatar bazit cheghadr khosham omadddd asheghe gole khamirit shodam afarin dokhtare gol ke ghadre zahmathaye mamaneto midoni va tashakor mikoni


خاله ویدا جون مرسی که وبلگمو با علاقه میخونییی.خیلی گلی
مهروزبانو
7 اردیبهشت 93 18:22
سلام عزیزم خوبی خدا آوینا جونو براتون نگه داره ببخشید یه سوال داشتم این میز و صندلی آوینا جونو از کجا و چقدر گرفتید اگه لطف کنید آدرس فروشگاهی که اینو تهیه کردی رو برام بفرستی ممنون میشم آدرس وبو گذاشتم.