پاییزه پاییزه، برگ درخت میریزه
سلام به روی ماهت،
چند تا چیز بگمو چند تا عکس میگذارمو میرم.
چند شبه که تا خوابت میاد میای بغل منو به بابا احسان میگی بابای شب بخه یعنی بای بای شب بخیر .جدیدا خیلی دوست داری تو بغل من باشی و نمیدونم حس میکنی اینجوری من ازت جدا نمیشم و نمیرم.خیلی دلم میسوزه برای لحظه هایی که دوست دارم با هم باشیم ولی من سر کارم.ولی زندگی همینه احتمالا بعدا درک خواهی کرد .عاشق نانای زدن با ارگتی عزیزم و موقع زدن ژستم میگیری.چند شب پیش برای اولین بار کنسرت شجریان دیدی مرغ سحر و کلی با دقت نگاه میکردی و میپرسیدی که این کیه؟و کلی دوست داشتی .جمعه عمو امین اومده بود از سربازی و رفتیم هشتگرد و کلی توپ بازی و سنگ بازی و هاپو بازی کردی .هوا خیلی سرد شده و دیگه برگا دارن زرد ونارنجی میشن .و همه جا زیبا شده .یک چیزه جالب دیشب که با دایی تورج حرف میزدم گفت که تو رودخونه پرس دلفین وجود داره .خیلی جالبه که حیات وحششون رو اینقدر زیبا نگاه داشته اند.فکرکن طاووس ،پلیکان ،دلفین ،کانگورو چقدر زیبا.دیشب تو حیاط کلی با رها بازی کردی و دنبال هم کردین .چقدر ذوق میکردی.دست همدیگرو گرفته بودین و راه میرفتین.قند تو دلم آب شد .چقدر ناز.امشب میریم خونه بنیا جون .دوستت چند روزی بود که مریض بوده و تب داشته .بریم باهم بازی کنید عزیزم.راستی یک کار جدیدت اینه که میری جلوی آینه و خودتو بوس میکنی و خودتو ناز میکنی .یکار دیگت اینه که وقتی کسی خوابه یا چشماشو میبنده مگی هیس و انگشتتو میگیری جلو بینیت .ولی تا من چشمامو میبندم میای بوسم میکنی تا چشمامو باز کنم.
اینم چند تا عکس :
آوینا جون با شلواری که مامان جون بابا احسان براش بافته:
دوستت دارم .