آوینا جونآوینا جون، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره

آوینا عشق ابدی ما

برگشت به نوشتن

1391/12/5 16:02
442 بازدید
اشتراک گذاری

سلام ،

خیلی وقته نیومدم تا بنویسم.علتش هم فقط تنبلی است و بس.از اول بهمن دیگه شرکت قبلی نرفتم و تو خونه پیش شما بودم چقدر بهمون خوش گذشت همه چیزت رو برنامه پیش میرفت و ما هم شاد و خوشحال.خاله ویدا هم دو دفعه اومد تهران و کلی شادمانی کردیم و بهمون خوش گذشت .یک ده روزی رو سه تایی سرما خورده بودیم شدیدددددد.مهمونی خونه سام رفتیم مانی و پرنیان کوچولو هم اومده بودند و کلی با هم بازی کردین .یه شب دوستای بابا احسان اومدن خونمون و شما کلی با بنیا جون بازی کردین.یه شب هم راما و نسترن دوستای مامی اومدن خونمون و کلی خوش گذشت.یکی از خبرای خوب بهمن این بود که 10 بهمن تولد حضرت محمد برای عمو امین رفتیم خواستگاری غزاله جون .خیلی شب خوبی بود و شما به امید خدا زن عمو دار شدی.شما اون شب موندی خونه مامان جون .خاله عزت و ویدا جون هم تهران بودن اون شب .وبارون خیلی شدیدی میومد که بی سابقه بود.20 بهمن تولد مامان جون اعظم بود و براشون تولد گرفتیم .یک تابلو نقاشی هم برای تولد و تشکر از زحمتهایی که برای شما می کشند براشون خریدیم .تو بهمن خیلی دوست داشتیم بریم آمل برای تولد کیمیا جون ولی یا شما سرما خورده بودی و عمو کیوان هم شدیدا مریض بود .و نشدددد.ما هنوز بردیا کوچولو رو ندیدیم.

تو این ماه تولد بابا احسان هم بود که چون با شب ولنتاین هم مقارن بود براش تولد ولنتاینی گرفتیم و همه جارو بادکنک قلبی زدیم شما که خیلی شاد بودی و میگفتی تولد بابا احسان .براش کادو بخریم.براش کیک بخریم.شمع فوت کنیم .و کلی با بنیا و پارمین بازی کردین.شب خوب و شاد و خوش رنگی بود.تولد لادن جون هم داشتیم ویگانه جون کلی برامون پیانو زد.امیدوارم به زودی شما رو ببینیم که داری برام پیانو میزنی.من که میمیرم براتتتت.ظهر 27 هم واسه تولد مامان جون مریم با مامان جون اعظم و بابا جون رفتیم کرج .از طرف شما یک قاب عکس واسه مامان جون خریدیم که عکس شما توش بود و مامان جون کلی ذوق کرد.

من از اول اسفند اومدم شرکت بابا احسان و شروع به کار کردم .امیدوارم که کار به خوبی پیش بره.من که دلم روشنه.

این هفته شب جمعه رفتیم خونه بنیا جون.بچم خروسک گرفته بود و کلی ناراحت شدیم.همش میخواستین با هم بازی کتید ولی ما نمیگذاشتیم .میترسیدیم شما بگیری.شما همش با پارمین جون بازی کردی.جمعه صبح که بلند شدی چشمت عفونت کرده بود والان که دارم مینویسم صبح بردمت دکتر .اونقدر از دکتر رفتن بدت میاد که تا خانم دکتر گلوتو معاینه کرد کل محتویات معدتو بالا آوردی.آخه عروسک من چرااااا؟

حالا بگم از کارای جالبت تا این لحظه:

از یک تا بیست میشمری.

کاملا حرف میزنی ولی بامزه مثلا به اتوبوس میگی اوبوس.

عدد ها رو داری شکلشونو یاد میگیری .

فامیلیتو میدونی و کلی لذت میبری که ازت میپرسیم.

رئیس جمهور امریکا اوباما رو هم میشناسی و میگی.

پرچم ایرانو میشناسی و میگی ماه داره و رنگاشو میگی.

سگ گربه پنیر بای بای و سلام و توپ و عسل رو به انگلیسی بلدی.

عاشق دالی موشک و کتاب خوندنی میگی یکی بود ،یکی نبود .

هنوزم عاشق یگانه هستی و فیلمهای یایه رو هر روز باید ببینی.

شعر ماهه ماهه رو میگی مامان جون اعظم باید برات بخونه.

شعر هارو که ما میخونیم شما ادامشونو میگی .

اعتماد بنفست خدارو شکر خوبه.

دد رو خیلی دوست داری.

برای خودت خیال پردازی میکنی مثلا میگی قورباغه بیاد بره دنبال پیشیه و کلاغه بره خونشون با مامانش به به بخورن تا قوی بشن.

یک چیز خنده دار بگم چند روز پیش میخواستم بهت ویتامین بدم.گفتی نمیخورم من قویم.

یک روز هم موقع اذان ازت پرسیدم که تو اذان چی میگیم گفتی میگیم خدایا بابا برام بستنی بخره.و من که ضعف کردم از حرفات .

خیلی گلی خیلی ماهی دو ساعت که نمیبینمت خل میشم.آخه مگه یک موش میتونه اینقدر دوست داشتنی باشه.دوستت دارم

با عکس ها برمیگردم.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

شادی
5 اسفند 91 16:17
به امید روزهای خوب برای همه ی نی نی ها


به امید سلامتی همه نی نی های ناز
الناز مامان بنیا
6 اسفند 91 14:18
قربون دخترت و خودت خوش اومدی


مرسی خاله قشنگههه
الناز مامان بنیا
10 اسفند 91 9:19
دعوت شدی بیا وبلاکم[hr


کجا دعوت شدم اونوقت؟
vida
12 خرداد 92 17:35
elahi ghorbone 2taton beram ke inghadr mahin[hr

عزیز دلمی