آوینا جونآوینا جون، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره

آوینا عشق ابدی ما

آوینا گلی در سال جدید

1392/2/7 15:26
379 بازدید
اشتراک گذاری

سلام خانم گلی،قلب

 یک ذره از خودت بنویسم که کلی بلا شدی.حرف زدنت که عالیه و بامزه.قید زمان کاملا بکار میبری،میگی بنظرت تو دستم چی دارم؟ بیا فکر کنیم ببینیم بابا کجا رفته.وقتی غذا بهت میدم میگی کافیه مرسی .وقتی از مهمونی میخوایم بریم به صاحبخونه میگی مرسی خوشحال شدیم.وقتی چیزی نمیخوای میگی الان نه بعدا.کلا خیلی بامزه شدی.انگلیسی هم لغتهات بیشتر شده و پروانه،آب ،گل ،ماشین،آسمان ،خورشید، عینک ،خرس ،متشکرم را هم جدیدا به انگلیسی یاد گرفته ای.به درست کردن پازل علاقه زیادی داری .یک پازل عمو علی و خاله نگین برات آوردن که چهار فصله و شما خیلی دوستش داری.صبحها که از خواب بلند میشی میگی بریم پازل بازی .به سی دی بانی نی هنوز علاقه فراوانی داری .روزی ٣ بار که حتما میبینی.و هر دفعه انگاری دفعه اولته.عصر ها با بابا و من تو محوطه خونه کلی با بچه ها بازی میکنید و به پیشی ها غذا میدین.با اسباب بازی هات خوب بازی میکنی.شعر میخونی هم شعرهای عادی مثل اتل متل و هم یک سری شعر که از خودت میخونی و جالبه که کاملا با قافیه.

هنوزم کم غذا میخوری .ناراحتقدت ٨٥ سانته وزنت هم حدود ٥/١١

عاشق وقتیم که از خواب بلند میشی و میگی مامان مه بخوریم .آب بخوریم و کلی واسم ناز میکنی.تو مغازه که میریم میگی آقا این چنده؟بستنی وانیلی (بقول خودت والیلی )خیلی دوست داری.و تا میریم خونه مامان جون اعظم میگی بستنی دارن و باید بریم فریزرشون رو بگردیم تا بستنی پیدا کنیم .ومعمولا هم پیدا میکنی

خنده.با بچه ها بازی میکنی و قدرت اینو داری که در عرض ٣ دقیقه کل خونرو با خاک یکسان کنی.بنطم رکورد قابل تحسینیهنیشخند.ازسرسره خودت بالا میری و میای پایین .

یک روز داشتم با دوستم بهار تلفنی صحبت میکردم و از شما پرسید منم داشتم از شما تعریف میکردم که یکمرتبه همینطور که داشتی گوش میکردی گفتی بگو دخترم دکتره.و من نزدیک بود از خنده بیوفتم فکر کن یک نی نی کولوچو مثل شما بگه دکترم.آخه چی میتونم بگم.فقط بدون دیوووونتممممم.

کلا شوخ طبعی و با هر کسی با کلمات خودش شوخی میکنی .مثلا به آرمان میگی کله کدو.به ویدا میگی کلک ملک،به من میگی چچچچچیییی؟به الی میگی هاچیپو .به بابا میگی چرات یعنی مثلا چراغو اشتباه میگی تا بخندین.

با شوخی بقیه میخندی و انگاری که داخل بحثی و کاملا در جریانی.

عاشق حموم رفتن و آب بازی با بابا احسان جونی.و دنبال کردن و دویدن.

بابا بزرگ و مادربزرگات خیلی نقشه میکشیدن که شما چی صداشون کنی ولی شما فقط اسمشونو میگی مثلا صدا میکنی نعمت بیا.ایرج دست بزن.اعظم بریم بازی.مریم اومده.وخلاطه خیلی بامزست .

ژست عکست خیلی با مزست.دوتا شونه هاتو میاری بالا و دستاتو میگیری جلونیشخندوای آوینا که من میمیرم واسه نگاه معصومت .صدای ظریفت.خنده های بامزت.خواب دوست داشتنیت.بازیهای کودکانت.شعرهای قشنگت .کنجکاوی و زیرکی منحصر بفردت.

دوستت دارم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

زهره ( مامان نازنین زهرا)
7 اردیبهشت 92 16:16
سلام اولین باریه که به وبلاگ آوینا جون میام. ماشالله خیلی دختره نازی دارید . بخصوص رنگ موهاش فوق العاده هست. مطالبتون هم خوندم خیلی جالبه که توی این سن و سال با هرکس شوخی مخصوص میکنه فکر کنم خیلی باهوشه. عکس های آتلیه ایش هم خیلی قشنگ بود بخصوص اونی که سوار بالن بود. راستی اولین تجربه ی آدامس خوردنش هم خیلی قشنگ بود و خنده دار. اگه شما هم دوست داشتید دوست نازنین زهرای ما بشید حتما به وبلاگش یه سر بزنید. شاد باشید و عاشق


ممنونم دوست خوبم.مرسی که وبلاگ مارو خوندی.حتما میام پیشتون .بازم ممنونم .دوستتون داریم.
الناز مامان بنیا
9 اردیبهشت 92 16:02
فقط می تونم بگم دلم میره می بینمت الان حرف می زنی دیگه عاشقترم بخدا