آوینا جونآوینا جون، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره

آوینا عشق ابدی ما

شمال خوب با یگانه جون

1392/5/22 8:45
748 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به روی ماهت،

هفته قبل خاله لادن اینا رفتن نمک آبرود و کلی به ما اصرار کردن که هوا خیلی عالیه و بیایید.ما هم که اولش مخالف رفتن بودیم در چند ثانیه مشتاق رفتن شدیم.مرسی خاله لادن که اصرار کردییتشویقچون مسیر رفت عالی بود.هوا بی نظیر و شما هم خیلی خوب بودی البته در مسیر رفت برعکس همیشه فقط کمی خوابیدی ولی کلا خوب بود تو رستوران دربند مازندران تو هزار چم غذا خوردیم.اونجا بود که کلی از خدا تشکر کردم که شما بزرگ شدی وروی صندلی بزرگا میشینی و غذا و چایی میخوری .به چایی نبا ت در این سفر علاقمند شدی.خلاصه شب 12 رسیدیم ویلا لادن جون .یایه و حسینا اومدن پیشواز .خیلی ذوق داشتی که زودتر برسیم شمال هر قدمی که تو راه میرفتیم دائم از بابا احسان میپرسیدی شمال اینجاست؟

از صبح چهارشنبه برنامه تفریحی آغاز شد.ترامبولین و موتور چارچرخ و تیر اندازی تجربه های جالبی برات بودن.تو ترامبولین کلی بپر بپر کردیم و کیف داد .فیلمشو ببینو بخند.لب ساحل هم کلی آب بازیو شن بازی کردیم.ولت کنیم در یک لحظه خودتو می اندازی تو آب شیطون.یعنی انرژی که باید مصرف کنیم تا مواظبت باشیم تقریبا 100 برابر شده.نیشخند.رفتیم و زمین جدید خاله لادنو دیدیم.مبارکشون باشه جای خیلی خوبیه.یک چیزی که در این مسافرت بسیار چشمگیر بود میزان خوردن ما بود که 6 تایی به اندازه دو هفته در 2 روز غذا خوردیم.مزه ماهی که بابا احسان درست کرده بود عالی بودددد.واییی الان میخوامممممم.

کنار دریا واسه خودت راه میرفتیو شعر های من دراوردی زمزمه میکردی.خاله لادن اونقدر خوشش اومده بود که تو خوابم شعرای شمارو تکرار میکرد.کلا شاعری به هر چیزی وزن و قافیه می دی.ما هم که کیف میکنیم.

از تجربه های جدید من خوردن بستنی دارچینی بود تو بستنی نعمت که لذت بردممم.پنج شنبه تصمیم گرفتیم که بریم نوشهر پیش عمو جون اینا.مامان جون وبابا جون اونجا بودن.چقدر دلمون براشون تنگ شده بود و بر عکس .اونشب که رسیدیم .هوا عالی بود و سردمون شد.فرداشم کلی خوب بود .طبق معمول باغ عمو خیلی زیبا بود.عمو خیلی براش زحمت میکشه.درخت شما هم کلی میوه داده بود.یادته که همون که وقتی تو دل من بودی به اسمت کاشتیم.

تو باغ با یایه کلی بهتون خوش گذشت .یگانه جون میگذاشتت تو فرقون عمو و میبردت اینور و اونور و شما کلی کیف میکردی.یگانه جونو خیلی دوست داریم .اونم مارو خیلی دوست داره.سعی میکنه همش به شما چیزی یاد بده مثل یک خواهر خوب.اینم یک بوس برای یایه جون.ماچ

جمعه برگشتیم کمی تو راه اذیت شدیم ولی رویهم رفته خوش گذشت بابا جون با ماشین ما اومد .هر چی می دیدی داد میزدی با با جون دیدی؟وقتی میریم تو تونل باید دیشدین کنیم و خوش بگذرونیم.

اینم چند عکس انتخابی:

اولین تجربه ترامبولین:

اولین واکنش به دیدن تیر اندازی از نزدیک:

اینم درختت با کلی میوه:

دوستت دارم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

vida
22 مرداد 92 19:06
omidvaram hamishe shad bashiiiiiiiiiiiii kenare mamano babaye mehrabonet


merciii khaleh nazammmmm
فاطمه
23 مرداد 92 12:28
وااااااااااااای تورو خدانیگاش کن شیطون
تواون عکس ک داره انگاری بدو میکنه جیگر شده
اها راستی اون دختره کیه ک ی خرده تپله؟ببخشیدا آذین جون
همیشه ب تفریح عزیزم
بوس واس هردوتون مادر ودختر خوشگل


مرسی عزیزم لظف دارین.اون که با آوینا تو عکسه فامیلمونه و مثل خواهر برای آوینا میمونه خیلی ماههه.اسمشم یگانه جونه
مامان آیسو وآیسا
25 مرداد 92 1:11
چه مادر ودختر ناااازززززییییییی


مرسیییی عزیزم لطف دارین به نازی دخترای گل شما که نمیرسههه
خاله زوزی
10 شهریور 92 18:10
سلام آذین جون
برای آوینای عزیز یه بوس شکلاتی میفرستم رو گونه های سفید و معصومش..... انشاالله همیشه شاهد روزهای خوب برای دخمل نازنینتون باشید. در پناه خدا بمونید
اگر هم با تبادل لینک موافق بودید بهم خبر بدین ممنون



ممنونمممممم عزیزم.حتما خوشحال میشیم کلی