آوینا جونآوینا جون، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره

آوینا عشق ابدی ما

آبان و پایان 17 ماهگی

سلام، چند روز آخر هفته روزهای خوبی بودن .چهارشنبه که عمه نیلوفر و عمو آرمان اومدن پیشمون و کلی بهمون خوش گذشت . شما  با بابایی طبق معمول همیشه رفتین و از تو بالکن یک فلفل کندیدو آوردی تو آشپزخانه که به من بدی یک مرتبه یک گاز از فلفل زدی منم پریدم و از تو دهنت آوردمش بیرون ولی صورت نازت قرمزی شد وای که دلم میخواست گریه کنم .کلی ماست دادم بهت .خودت ولی چیزی نگفتی.وسطای شب کمی نا آرومی کردی .گفتیم که جاتو عوض کنم آروم بشی که دیدم کلی کهیر تو پشتو پاهات زدی چه صحنه بدی بود .فشارم اومد پایین.بابا احسانو بیدارکردم و رفتیم آتیه دکتر برات آمپول نوشت و شربت دیفن هیدرامین .خدا خیر بده پرستارو که کلی آمپولتو خوب زد.ولی خوب یکم گریه کردی .دک...
14 آبان 1391

تولد 10 سالگی یگانه جون(یایه)

سلام، تولد یگانه جون (بقول شما یایه)١١ آبانه ولی چون ممکن بود همه به علت سه روز تعطیلی همه برن مسافرت ،خاله لادن تولد را ٤ آبان گرفت.خیلی خیلی بهمون خوش گذشت .مخصوصا شما که کلی بادکنک بازی کردی و دست زدی و نقاشی و عروسک بازی و نانای.یگانه جون خیلی ناز شده بود شما هم که نگو ماه .با سارفون لی مثل ماه شده بودی .شب خوبی بود اینم چند تا عکس ناز: خوب بخوابی فرشته کوجولوی من: دوستت دارم. ...
8 آبان 1391

سربازی رفتن عمو امین

بله عمو امین اول آبان رفت سربازی اراک.موهاشو زده بود .خیلی هم بهش میومد.حیف عکس نگرفتیم چون وقتی دیدیمش آخر شب بود .دلمون براش تنگ میشه .امیدواریم زودی برگرده .دیشب عمه نیلوفر و عمو آرمان که با مامان جون اینا رفته بودن تئاتر ،شب اومدن خونمون و برامون آش پشت پا آوردن.الان که مینویسم هوس آش رو کردم شب بریم خونه و بخوریمش به به.
8 آبان 1391

سلام کردن 17 مهر

سلام، خیلی دوست داشتم یاد بگیری سلام کنی.دیروز وقتی رسیدم خونه با همون لحن نازدار و با صدای آروم بهم سلام کردیییییی.وای که من مردم.آخه موشها هم مگه سلام بلدن؟ای جان من که سلام میدی . از خاله الی مهربون ممنونیم که سلام کردن به شما یاد داده.راستی نمیدونم گفتم یا نه ولی شما چند وقتیه که دیگه ایلی رو بلند صدا میکنی و خاله الی هم غش میکنه برات. امیدوارم زندگیت پر از سلامهای پر محبت و شاد و جواب سلامهایی هم که تو زندگی خواهی گرفت گرم و صمیمی و برات شادی آور باشه . سلام سلام ،همگی سلام ،ای زندگی سلام سلامت باشی گل من دوستت دارم
18 مهر 1391

روز کودک مبارک

چشمای بسته ی تو رو با بوسه بازش میكنم قلب شكسته ی تو رو خودم نوازش میكنم نمیذارم تنگ غروب دلت بگیره از كسی تا وقتی من كنارتم به هر چی میخوای میرسی خودم بغل میگیرمت پر میشم از عطر تنت كاشكی تو هم بفهمی كه میمیرم از نبودنت خودم به جای تو شبا بهونه هاتو میشمرم جای تو گریه میكنم جای تو غصه میخورم هر چی كه دوس داری بگو حرفای قلبتو بزن دلخوشی هات مال خودت درد دلات برای من من واسه ی داشتن تو قید یه دنیا رو زدم كاشكی ازم چیزی بخوای تا به تو دنیامو بدم کودک زیبای من ،فرشته مهربون شیطون روزت مبارک دوستت دارم ...
16 مهر 1391

تشخیص رنگها

آوینای مامان فکر کنم یادم رفته که بگم که چند وقتیه شما دیگه رنگ زرد و سفید و سبزو آبی و قرمزرو تشخیص میدی و از بازی رنگها خیلی لذت میبری .دیشب یک چوب لباسی گرفته بودی دستت وروش یک قورباغه بود و به من گفتی این سبزه .وای دلم ضعف رفت آخه . یک شعر هم هست که من میخونم : دختر به این قشنگی کی داشته؟نداشته.دختر به این زرنگی ......و دیروز که اومدم بخونم شما جواب دادی نداشته و من دیگه کم آوردم در بیان احساسمممم. پنج شنبه صبح که کلی با هم رفتیم بیرون و بازی کردیم.چقدر آخر هفته ها خوبه که منو شما با همیم و کلی خوش میگذره .خاله الی چشمشو لیزیک کرد و ظهر رفتیم دیدنش .شما گریه میکردی که عینکتو دربیار و بدون عینک به من نگاه کن .همون روز سالگرد ازدو...
15 مهر 1391

آوینا جون و 16 ماهگی

اول از همه بگم که دیشب سورپرایزم کردی خوشگل خانم.دیشب دیدم که دوتا دندون آسیاب درآوردی یکی کامله پایین و یکی بالا یعنی الان ١٠ تا مروارید داری.وای که چقدی خوشگله این دندون آسیابت.البته دندون یازده هم داره میاد بیرون . جدیدا ورزش میکنی یک دو و هر وسیله ورزشی میبینی میشماری .خنده خیلی بانمکی هم میکنی که دل همرو میبره.عمه و عمو ،پروانه و پشه هم میگی.هنوز عاشق نانای هستی و موقع بعضی آهنگها پلک هم نمیزنی مثل آهنگ آزادی ابی و شادمهر و گل گلدون وجند تا دیگه.موبایل رو هم میگیری دستت و میری یک گوشه مثلا ادای sms زدن رو درمیاری .میوه خیلی دوست داری خداروشکر.شمع رو خودت تنهایی فوت میکنی.دستت رو پشه خورده و با لحن بامزه ای نشون میدی و میگی پشه .و...
11 مهر 1391

ماه مهر

دختر کوچولوی مامان،چند روز پیش بچه های کوچولو رو دیدم که لباس مدرسه پوشیده بودن و میرفتن کلاس اول .رفتم تو رویا و کلی قربونت رفتم . میدونم که تا چشم به هم بزنیم میری کلاس اول .من که از ذوق میمیرم که.ماه مهر ماه خوبیه ماه سالگردعقد وعروسی مامایی و بابایی ،دوتا مامان جون و بابا جونات ،تولد بابا جون ایرج ،تولددوست نازت بنیا جون ،خلاصه خیلی قراره خوش بگذره. اما یکم بگم از شما: دندون هشتمت آخر شهریور اومد بیرون .مبارکه عزیزم. کلمات جدید:مورچه ،سه ،آوینا(با زبون آووینایی)آب رو نمیدونم قبلا گفتم یا نه ولی یکی دوهفتست که آب رو هم میگی .هاپو میگه هاپ هاپ  ،فواره .از در که میام تو فوری میدویی به سمتم و میگی ماماییه منه ماماییه منه و ش...
3 مهر 1391

خرید سه چرخه صورتی

شنبه 11 شهریور بابا احسان تصمیم گرفت که برای شما سه چرخه بخریم .چند جا رو گشتیم تا از یک اسباب باز ی فروشی در ستارخان یک سه چرخه صورتی بامزه پیدا کردیم.شما وقتی بیدار شدی و اونو تو ماشین دیدی کلی ذوق کردی.وقتی سوارش میشی خودتو حسابی میگیری.و احساس بزرگی میکنی.اولش از آهنگاش میترسیدی ولی بعد از یکساعت اونقدر دکمه آهنگ رو فشار دادی که ما گوش درد گرفتیم.عکسهاتو حتما میگذارم .البته الان که راه میری از سه چرخت پیاده میشی و میخوای اونو خودت هول بدی.خیلی بانمکی بخدا. آوینا جون در حال بازی با آهنگهای سه چرخه مامان جون و بابا هم بردنت دکتر.آخه بعد از سفر باز هم لاغر شدی .دکتر گفته بود بخاطر تب احتمالا لاغر شدی ولی هنوز طبیعیه .قدت هم ...
29 شهريور 1391